- کلاه دار
- کسی که کلاه بر سر دارد، کنایه از پادشاه
معنی کلاه دار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پادشاهی، سلطنت، برای مثال نه هر کسی که کله کج نهاد و تند نشست / کلاهداری و آیین سروری داند (حافظ - ۳۶۴)
کلاه دار، آنکه کلاه بر سر دارد، پادشاه
آنکه کلاه بر سر دارد، پادشاه سلطان
آدم مدبر و تیز هوش و سریع الانتقال و با ذوق
پادشاه، سلطان
پیشاهنگ
پلاس پوش صوفی
خرکچی، خربنده، چاروادار
دارندۀ سپاه، فرمانده سپاه
کسی که با فریب و خدعه چیزی از دیگری بگیرد
کلاه بردارنده، کنایه از کسی که به فریب و خدعه مال دیگران را بگیرد
کسی که سلاح با خود دارد، دارندۀ سلاح، حامل سلاح، سلاحی
پیشاهنگ، جلودار، سردسته، فرمانده طلایه، رئیس جلوداران سپاه، برای مثال هنوز میر خراسان به راه بود که بود / طلایه دار برآورده زآن سپاه دمار (فرخی - ۵۲) ، دیده بان
سر پیشسپاه، پیشسپاهی امیر طلایه رئیس جلو داران فرمانده مقدمه سپاه، هر یک از افراد طلایه. دیده بان
کسی که تعلق خاطر دارد علاقه مند، مرتبط، منسوب، کسی که مسوء ول مالیات محلی است
کلاتدار محافظ قلعه دژبان کوتوال. یا قلعه دار سپهر. آفتاب خورشید
سله و سبدی که زنان پنبه رشتنی و ریسمان رشته شده را در آن گذارند
نامه دار ماتیکاندار
آنکه بفریب مال و پول دیگران را بگیرد حقه باز، کسی که کلاهبرداری کند
آنکه دیگران را بفریبد و پول و مال آنانرا بگیرد
کلاهدوز، آنکه برای دیگران پاپوش دوزد و تولید مزاحمت کند
داشتن کلاه بر سر، پادشاهی سلطنت: (نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاهداری و آیین سروری دارند)، (حافظ)
پادشاهی سلطنت، سرکشی تکبر
آنکه کلنگ بکار برد کلندگر: (و مرد بیل دار و کلنگ دار جهت کار قلعه بر ممالک آذربایجان رقم شد)
توجشمند
آنکه کارخانجات به تحویل او باشد، آنکه کلید اطاق و دکان و جز آن بدو سپرده شده است
آنکه دارای کیسه است، شخصی را گویند که چیزها بهنگام ارزانی بخرد و نگاه دارد و در ایام گرانی بفروشد
آنکه دارای کینه است دشمن، انتقام جو
گران سنگین وزین
دارنده گیاه صاحب نبات، مرغزار علف زار
فرمانده مقدمه سپاه، رییس جلوداران، هر یک از افراد طلایه
پادشاهی، سلطنت